چرا خداوند يكتاست؟ در جواب اين سوال از برهان هايي چون نظم سخن مي رود در حالي كه يك نظام مانند اتومبيل نيز به درستي كار مي كند ولي آن را يك خالق نيست. بلكه گروهي خالق آن هستند كه با هماهنگي چنين نظامي را خلق كرده اند. جهان نيز مي تواند داراي خداياني باشد

تب‌های اولیه

پرسش: 
چرا خداوند يكتاست؟ در جواب اين سوال از برهان هايي چون نظم سخن مي رود در حالي كه يك نظام مانند اتومبيل نيز به درستي كار مي كند ولي آن را يك خالق نيست. بلكه گروهي خالق آن هستند كه با هماهنگي چنين نظامي را خلق كرده اند. جهان نيز مي تواند داراي خداياني باشد
پاسخ: 
استمداد از برهان نظم براي اثبات توحيد و يكتايي خداوند صحيح نيست. برهان نظم همان گونه كه بيان كرديد، نمي تواند توحيد را اثبات نمايد. برهان هاي فلسفي مانند عليت مي تواند. توضيح: اعتقاد به توحيد و يگانگي خدا به خاطر اين نيست كه اگر دو خدا باشند با يكديگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث برسر اين است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است يا محال؟ در اين باره ادله فراواني نقل شده است، از جمله دركتاب "اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5"، شهيد مطهري 5 برهان براي استحاله وجود دو خدا ذكر نموده ‏اند كه يكي ازآنها نيز به دو برهان مستقل تقسيم مي‏ شود. اين براهين عبارت است از: 1- برهان رابطه وحدت عالم و يگانگي مبدأ آن، 2- برهان عدم تناهي، 3- برهان صرافت و محوضت وجود، 4- برهان تمانع، 5- برهان فرجه، 6- برهان نبوت. همان گونه كه در سوال تان اشاره شد ، در برهان نظم ، ما صانع داريم نه خالق ، يعني چند نفر به صورت گروهي در چيزي فعاليت مي كنند كه اينها علت حقيقي نيستند . علت حقيقي تنها يك چيز نمي تواند باشد و فرض صدور معلوم از چند علت حقيقي محال عقلي است. اين همان مطلبي است كه در برهان تمانع بيان مي شود. به تعبير استاد مطهري "برهان تمانع مبتني بر تضاد خواست ها و اراده ‏ها نيست، بلكه مبتني بر امتناع وجود هر حادثه ممكن است از ناحيه تعدد اراده ‏ها؛ يعني اگر واجب الوجود متعدد باشد، با فرض هماهنگي و توافق اراده ‏ها نيز تمانع وجود دارد. (همان، ص 154) پرسش از وقوع هر امري فرع بر امكان عقلي آن است و اگر چيزي عقلا محال بود ديگر سؤال از اين كه اگر واقع شود چه مشكل و محالي لازم مي آيد معنا نخواهد داشت. عقلا اين كه 2 + 2 بشود 5 محال است و چيزي كه به خودي خود محال باشد واقع نخواهد شد و ديگر اين سؤال كه اگر واقع شود مستلزم چه امر محالي است زمينه ندارد. با توجه به اين نكته اگر ما نحوه وجود خدا را آن چنان كه قرآن و روايات (به ويژه روايات عميقي كه از حضرت علي(ع) در اين زمينه وارد شده) و چنان كه براهين عقلي و فلسفي تبيين مي كنند، تعقل كنيم پي مي بريم كه عقلا تعدد خدا مانند جمع شدن 2 طرف نقيضين محال است. بنابراين نكته اساسي در مقام تصور و داشتن ادراك صحيح از خدا و واجب الوجود است كه اگر در اين زمينه به يك تصور درست از وجود حق نائل شويم معلوم مي شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانيت اوست به گونه اي كه به هيچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد. برداشت از مجموعه آيات و روايات و براهين عقلي در باره وجود خدا اين است كه او وجودي است اولا، نامتناهي و ثانيا، كمال مطلق و داراي همه كمالات وجودي و ، واحد است به وحدت حقيقي نه عددي ؛نيز، محض و صرف وجود است و هيچ شريكي در او راه ندارد و اين نحوه وجود عقلا تعدد در او محال است. هر يك از مفاهيم چهارگانه فوق حد وسط يك برهاني است بر اين مدعي كه به صورت فشرده به بعضي از اينها اشاره مي كنيم. برهان اول از ملاصدرا است كه استاد مطهري تقرير خوبي از اين برهان دارند كه به صورت خلاصه بيان مي شود نامتناهي و صرف بودن وجود، دليل وحدت. كثرت فرع بر محدوديت است. آنجا كه محدوديت نيست كثرت و تعدد معقول نيست. واجب الوجود وجود مطلق و بي نهايت است و همان طور كه وجود دو عالم جسماني غيرمتناهي كه از نظر ابعاد غير متناهي باشند تصور ندارد زيرا با نبودن حد و مرزي براي عالم جسماني هر چه را به عنوان عالم ديگر فرض كنيم عين همين عالم خواهد بود نه عالمي ديگر ،هم چنين اگر وجودي را مطلق و غيرمتناهي تشخيص داديم كه وجود حق اين گونه است. چون هرگونه حد و قيد مساوي با مقهوريت است و حال آن كه خدا" هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ".1 ديگر فرض وجود مطلق ديگر كه در عرض او باشد و بتوان آن را دوم اين وجود فرض كرد امكان ندارد. خلاصه بيان استاد اين است: همان طور كه با فرض لا يتناهي بودن عالم جسماني امكان كثرت و نفوذ منتفي است با فرض وجود مطلق غير متناهي نيز امكان وجود مطلق ديگري منتفي است .بله وجودات متناهي كه شأن و جلوه اي از خدا و در طول او و معلول هستند نه در عرض او، اشكال ندارد زيرا كل عالم جلوه ذات حق است. به همين شيوه فوق مي توان كمال مطلق - محض الوجود بودن را حد وسط قرار داد و اثبات كرد فرض تعدد در ذات حق محال است كه براي رعايت اختصار صرف نظر كرده و فقط در باب واحد حقيقي و كمال مطلق بودن توضيحي ذكر مي كنيم وحدت حقيقي دليل توحيد: وحدانيت و يكتايي خداوند در نظر بسياري از مردم در قالب وحدت عددي تصور مي شود ؛يعني معناي يكي بودن خدا همان معنايي است كه معمولا از عبارت يك خورشيد مورد نظر است اما تأملات عميق عقلاني و تعاليم عميق قرآن و سنت اسلامي معناي عميق تري از وحدت را به ما ارائه مي كند كه به وحدت حقيقي تعبير مي شود. در وحدت عددي واحد به گونه اي است كه وجود مصاديقي متعدد براي آن ممكن است ،از اين رو مي توان براي آن دوم و سوم فرض كرد اما واحد حقيقي به گونه اي است كه فرض دو يا سه براي آن محال است. شيخ اشراق به عنوان يك قاعده مهم فلسفي مي فرمايد: "صرف الشيء لايثني ولا يتكرر" و با تأمل در حقيقت ذات الهي كه صرف و محض وجود است و هيچ تركيبي در او راه ندارد روشن مي شود كه وحدت خداوند از قبيل وحدت عددي نيست زيرا چنين نيست كه به عنوان وجود يك يا چند خداي ديگر را در كنار خداوند واحد ممكن شمرد و گرنه هر يك قيدي براي تميز از يكديگر مي خواهند كه در اين صورت ديگر محض و صرف نيستند. و پس خداوند واحد است به وحدت حقيقي كه فرض وجود ديگري از اين وجود محال نامعقول است علي(ع) به نحو بسيار زيبا فرمود: "واحد لا يعدد؛ خداوند يكتايي است كه وحدتش عددي نيست.2 در جايي ديگر مي فرمايد: "... فقول القائل واحد يقصد به باب الاعداد فهذا ما لايجوز لان مالا ثاني له لا يدخل في باب الاعداد ؛ كسي كه بگويد خدا يكي است و مقصودش وحدت عددي باشد ، اين نوع وحدت شايسته او نيست زيرا آنچه دومي ندارد در اعداد داخل نمي شود".3 خلاصه مطالب: عقلا فرض تعدد و وجود دو خدا محال است و ديگر جايي براي طرح اين مسأله كه خدايان با هم تفاهم كنند باقي نمي ماند كمال مطلق بودن دليل توحيد. اما برهان يا حد وسط كمال مطلق بودن خداوند بر محاليت تعدد خدايان. اگر دو خدا فرض كنيم بايد بين آنها تمايز باشد زيرا با نبود هرگونه تمايز فرض دو بودن منتفي است. حال با دو احتمال مواجهه هستيم: الف) يكي از آن دو كامل مطلق و ديگري ناقص و فاقد بعضي كمالات است.در اين صورت فقط همان كامل مطلق خداست و اين احتمال به وحدت مي انجامد. ب) هر يك از دو خداي مفروض داراي كمالي باشد كه ديگري فاقد آن است. در اين صورت هيچ يك خدا نيستند. چون هر يك ناقص بود و ناقص طبق فرض نمي تواند خدا باشد . دوم: مستلزم تركيب هر دو از وجدان كمال و فقدان كمال است اما در خدا تركيب راه ندارد. اگر بگويد احتمال سومي هم هست كه هر يك داراي تمام كمالات باشد مي گوييم: ديگر دوئيت معنا ندارد چون تمايزي در بين نيست. براهين متعدد ديگري نيز در اين زمينه ذكر شد مانند برهان تمانع و برهان فرجه و... مي توانيد به منابعي در اين زمينه مراجعه فرماييد مانند كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد مطهري، ج 5 كه همين سؤال را مطرح كرده و جواب داده است. كتاب معارف قرآن استاد مصباح يزدي، ج 3 - 1 و تفسير شريف الميزان ذيل سوره توحيد و آيه " لوكان فيهما آلهه الا الله لفسدتا" انبيا، آيه 22. 1 . زمر(39) آيه 4. 2 . نهج البلاغه، خطبه 185. 3 . شيخ صدوق، التوحيد، باب 3، حديث 3، ص 83.انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق . --------------- ------------------------------------------------------------ --------------- ------------------------------------------------------------